عقل شفا جوی و طبیبش توئی!

بایگانی
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۵۶ ب.ظ

۰

معلم کچل!

چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۵۶ ب.ظ

پسرک مریض بود و موهایش می‌ریخت. همکلاسی‌ها با تمسخر بهش می‌گفتند: کچل! این قدر بهش گفته بودند که خودش هم باورش شده بود و درس به دلش نمی‌نشست. معلم وقتی علت فهمید، کاری کرد کارستان. فردا وارد کلاس که شد، بچه‌ها تعجب کردند؛ موهای سرش را تراشیده بود. از آن به بعد پسرک معلم را همدل خودش یافت و درسش بهتر شد و بهتر. کار به جایی رسید که بعضی از بچه‌ها هم رفتند و سرشان را تراشیدند... [1].

دوستی از اساتید گله می‌کرد که کم توجه‌اند و به مسایل دانشجوها توجه کافی ندارند؛ یک دانشجو شهرستانی است و پدر و مادر چشم انتظاری دارد، دیگری یکی دو بچه دارد و باید خرج آن‌ها را هم در بیاورد، دیگری مشکل مالی دارد و باید زودتر برود سر کار، آن یکی مریضی دارد و فرصت نمی‌کند که کارهای کلاسی و درسی را به نحو احسن انجام دهد، دیگری به هر سختی که شده در چهل سالگی با چند فرزند و کلی مشکل اقتصادی با علاقه دارد تحصیل می‌کند و صبح زود تازه از شهرستان رسیده و عصر هم باید برگردد و از خستگی سفر در کلاس چرت می‌زند، یکی دیگر همسرش باردار است و آن یکی مشکل خانوادگی دارد و...

به دوستم می‌‌گویم حرفت حق! یک معلم فرقش با کارمند بانک این است که کارمند کار فقط برایش مهم است که آخر روز حسابش با هم بخواند، ولی معلم می‌خواهد علاوه بر کارش، تربیت هم بکند و مربی باید حواسش به زمینه‌های متربی‌اش هم باشد. اما یادمان باشد یک معلم هم خانواده دارد، با همسرش اختلاف پیدا می‌کند، قسط وامش می‌رسد، با همکارانش اختلاف پیدا می‌کند، بالادستی‌اش به او فشار می‌آورد و ...

 سخت است اما می‌شود.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۲۵
مجتبی همتی فر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی