اسمال ایز بیوتی!
به اقتضای پژوهشی، فرصت گفت و گو با تعدادی از مسئولین و متخصصین عرصه تعلیم و تربیت کشور نصیب شد. در این جلسات بحث پیرامون ساختار نظام آموزشی بود و اینکه چطور میتوان الگوی بهینهای برای تقویت تربیت عمومی در دورههای تحصیلی به ویژه دوره متوسطه دوم داشته باشیم. به تناسب بحث، در همه جلسات صحبت به تحول نظام آموزشی کشور هم کشیده میشد و تکیه کلامی را به شکلهای مختلف از زبان همه آنها میشنیدیم: «کوچک زیباست!». عمده این مسئولین و متخصصین تاکیدشان این بود که نباید به دنبال تحولات عمده آموزشی و تربیتی باشیم؛ باید به تغییرات کوچک و اثرگذار بسنده کنیم.
یکی شان میگفت: «متخصصین دانشگاهی سرشان به عرش است، اما پایشان به فرش نیست... اینها نمیتوانند کاری از پیش ببرند؛ باید دست به دامن کارشناسان و مجربانی شد که هر چند سر در عرش ندارند، اما پایشان روی فرش است!».
ناخواسته «کاخ عاج نشینی» فیلسوفان تربیت و اتهام انتزاعی بودن ایدههایشان به یادم آمد!
گذشته از قضاوتهای سیاسی، به نظرم جای بررسی دارد که چه عواملی منجر به این میشود که مسئولین با تجربه نظام آموزش و پرورش کشورمان به چنین نتیجهای رسیدهاند؟ چرا همه یک کلام به زیبا بودن تحولات کوچک تاکید دارند؟ خطاهای گذشته در انجام کارهای بزرگ اما کم اثر، چقدر در چنین موضعگیریهایی موثر بوده است؟ با غلبه این رویکرد در مدیران ارشد نظام آموزشی، یک فیلسوف تربیتی تحول خواه چه وظیفهای مییابد؟